مراحل سه گانه مدیریت استراتژیک - راهنمای سریع
مدیریت استراتژیک دارای چهار ویژگی اصلی است. نخست، سازمان را به سمت اهداف آرمانی و اهداف عملیاتی هدایت میکند. دوم، ذینفعان متعددی در تصمیمگیری را شامل میشود. سوم، مستلزم تلفیق دو دیدگاه کوتاه مدت و بلند مدت است. چهارم، شامل معاوضه (Trade-off) بین اثربخشی و کارایی است.
مدیریت استراتژیک به عنوان قلب و روحِ مدیریت یک کسبوکار است و به دنبال آن است تا سازمان را در جهت دستیابی به عملکرد برتر سوق دهد. به خصوص با چالشها و فرصتهای موجود در محیط کسبوکار امروزی مدیران باید استراتژیهای بلند مدتی را برای غلبه بر چالشها و بهرهبرداری از فرصتها طراحی کنند. از این رو در این مقاله به چیستی و اهمیت این مفهوم پاسخ داده میشود و مؤلفههای مختلف آن بررسی میشوند؟
تعریف مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک شامل تجزیه و تحلیل، تصمیمات و اقدامات یک سازمان به منظور ایجاد و حفظ مزیت رقابتی است. این تعریف شامل دو عنصر اصلی است:
نخست، این مفهوم به تجزیه و تحلیل اهداف استراتژیک (چشمانداز، مأموریت و اهداف استراتژیک) به همراه تجزیه و تحلیل محیط داخلی و خارجی سازمان مربوط میشود. رهبران سازمان باید تصمیمات استراتژیک را اتخاذ کنند. به طور کلی، این تصمیمات به دو سؤال اساسی پاسخ میدهد: در چه صنایعی باید رقابت کنیم؟ چگونه در آن صنایع باید رقابت کنیم؟ این سؤالات اغلب شامل عملیات داخلی و بینالمللی است. و در نهایت، اقداماتی است که باید انجام شود. تصمیمات تا زمانی که عملی نشوند، کاربردی نخواهند داشت. شرکتها برای اجرای استراتژیهای خود باید اقدامات لازم را انجام دهند. این امر مستلزم آن است که رهبران منابع لازم را تخصیص دهند و سازمان را برای تحقق بخشیدن به استراتژیهای مورد نظر طراحی کنند.
دوم، چرا برخی از شرکتها از سایر شرکتها بهتر عمل میکنند. بنابراین، مدیران باید نحوه رقابت شرکت را مشخص کنند تا از این طریق بتوانند مزایای پایدار را برای مدت زمان طولانی کسب کنند. این امر به معنای تمرکز بر دو سؤال اصلی است:
o برای ایجاد مزیتهای رقابتی در بازار چگونه باید رقابت کنیم؟ مدیران باید مشخص کنند که آیا شرکت خود را به عنوان یک تولیدکننده کم هزینه معرفی میکند؛ برای مثال «فروشگاه زنجیرهای همواره تخفیف افق کوروش» خود را به عنوان یک شرکت کم هزینه معرفی میکند که همه محصولات (مواد غذایی، شوینده، سلولزی) در این فروشگاه با تخفیف عرضه میشوند. یا محصولات و خدماتی را توسعه میدهد که منحصر به فرد هستند و باعث میشود که شرکت قیمت بالاتری را دریافت کند؛ برای مثال شرکت «رویا طرح داخلی» با تولید کفپوشهای کامپوزیتی محصولی منحصر به فرد و تکنیکال و با ویژگیهای دوام و کیفیت را به بازار عرضه میکند. یا باید ترکیبی از هر دو را انجام دهد؟
o چگونه میتوانیم مزایای رقابتی را در بازار ایجاد کنیم که منحصر به فرد، ارزشمند و غیرقابل تقلید یا جایگزینی وسط رقبا باشد؟ یعنی مدیران به جای مزیت رقابتی موقت باید مزیتهای رقابتی پایدار را به دست آورند.
ویژگیهای اصلی مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک دارای چهار ویژگی اصلی است. نخست، سازمان را به سمت اهداف آرمانی و اهداف عملیاتی هدایت میکند؛ یعنی تلاشها باید به سمت آنچه برای کل سازمان بهتر است، معطوف شود و نه فقط یک حوزه وظیفهای خاص مانند مالی، حسابداری، تولید یا بازاریابی. برخی از محققان از این دیدگاه به عنوان «عقلانیت سازمانی در مقابل عقلانیت فردی» یاد کردهاند. به عبارت دیگر، آنچه برای یک حوزه وظیفهای «عقلانی» به نظر میرسد، ممکن است به نفع کل شرکت نباشد. برای مثال بخش تولید ممکن است تصمیم بگیرد که برنامه تولید بلند مدت محصولات مشابه را برای کاهش هزینهها پیادهسازی کند. با این حال، تولید استاندارد ممکن است با آنچه که بخش بازاریابی برای جذب مشتریان بالقوه بازار هدف در نظر دارد، در تقابل باشد.
دوم، ذینفعان متعددی در تصمیمگیری را شامل میشود. ذینفعان آن دسته از افراد، گروهها و سازمانهایی هستند که در موفقیت سازمان سهیم هستند؛ از جمله سهامداران، کارکنان، مشتریان، تأمینکنندگان، جامعه و . . در صورتی که مدیران تنها بر یک ذینفع تمرکز کنند، موفق نخواهند شد. برای مثال، اگر تأکید زیادی بر ایجاد سود برای سهامداران باشد، ممکن است کارکنان دچار از خود بیگانگی شوند یا خدمترسانی لازم به مشتری انجام نشود.
سوم، مستلزم تلفیق دو دیدگاه کوتاه مدت و بلند مدت است. «پیتر سنگه» (Peter Senge) از این تلفیق به عنوان «تنش خلاقانه» (Creative tension) یاد کرده است؛ یعنی مدیران باید هم چشمانداز آینده سازمان و هم نیازهای عملیاتی فعلی آن را حفظ کنند. با این حال، بازارهای مالی ممکن است فشارهای زیادی بر مدیران تحمیل کنند تا اهداف عملکردی کوتاه مدت را برآورده و سودآوری کوتاه مدت را برجسته سازند.
چهارم، شامل معاوضه (Trade-off) بین اثربخشی و کارایی است. اثربخشی به عنوان «انجام کار صحیح» و کارایی به عنوان «انجام صحیح کار» تعریف میشوند. در واقع مدیران باید منابع را هوشمندانه تخصیص دهند و بکار بگیرند و در عین حال باید تلاش خود را برای دستیابی به اهداف کلی سازمان معطوف کنند. مدیرانی که تنها در تأمین بودجهها و اهداف کوتاهمدت متمرکز هستند، ممکن است در دستیابی به اهداف کلان باز بمانند.
فرآیند مدیریت استراتژیک
ما سه فرآیند تجزیه و تحلیل، تصمیمگیری و اقدامات را شناسایی کردهایم. در عمل این سه فرآیند که اغلب به عنوان تجزیه و تحلیل استراتژی، تدوین استراتژی و اجرای استراتژی از آنها یاد میشود، وابسته به یکدیگر هستند و در بیشتر شرکتها به ترتیب و پشت سر هم انجام نمیشوند. شکل زیر این فرآیند را نمایش میدهد.
تجزیه و تحلیل استراتژی
تجزیه و تحلیل استراتژی به عنوان نقطه آغاز این فرآیند است. تجزیه و تحلیل مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری استراتژی یک عمل پیشرفته است که باید برای تدوین و اجرای مؤثر استراتژیها انجام شود. بسیاری از استراتژیهای سازمانی عملاً از کار میافتند؛ زیرا مدیران این سازمانها بدون تجزیه و تحلیل دقیق اهداف کلان سازمان و تجزیه و تحلیل دقیق محیط داخلی و خارجی سازمان، استراتژیها را تدوین و اجرا میکنند.
تجزیه و تحلیل اهداف آرمانی و عملیاتی سازمان: چشمانداز، مأموریت و اهداف استراتژیک یک شرکت سلسلهمراتبی از اهداف را تشکیل میدهند که از بیانیه گسترده اهداف آرمانی و اساس مزیت رقابتی تا اهداف استراتژیک مشخص و قابل اندازهگیری متغیر است.
تحلیل محیط خارجی سازمان: مدیران باید محیط را رصد و پایش کنند و همچنین رقبا را تجزیه و تحلیل نمایند. دو چارچوب در زمینه تجزیه و تحلیل محیط خارجی مطرح شده است: (1) تجزیه و تحلیل محیط عمومی که شامل عوامل جمعیتشناختی و بخشهای اقتصادی است و (2) محیط صنعت که متشکل از رقبا و سازمانهای دیگر است که ممکن است محصولات و خدمات یک شرکت را تهدید کند.
تحلیل محیط داخلی سازمان: تجزیه و تحلیل نقاط قوت سازمان و روابط بین زنجیره ارزش شرکت را شامل میشود (برای عملیات، بازاریابی، فروش و مدیریت منابع انسانی) و به عنوان ابزاری برای کشف منابع بالقوه مزیت رقابتی برای شرکت است.
ارزیابی داراییهای فکری سازمانی: کارکنان دانشی (Knowledge worker) و سایر داراییهای فکری یک شرکت (مانند حق اختراع) محرکهای مهم مزیتهای رقابتی و درآمدزایی هستند. همچنین در این بخش نحوه شبکهسازی و ایجاد ارتباطات ارزیابی میشود. نحوه عملکرد تکنولوژی برای تسهیل همکاری بین کارکنان را نیز ارزیابی میکند.
تدوین استراتژی
تدوین استراتژی در چند سطح توسعه یافته است. نخست، استراتژی سطح کسبوکار به این موضوع میپردازد که چگونه میتوان در یک کسبوکار مشخص برای دستیابی به مزیت رقابتی، رقابت کرد. دوم، استراتژی در سطح شرکت بر چند موضوع متمرکز است:
1. در چه کسبوکارهایی باید به رقابت پرداخت
2. چگونه میتوان کسبوکارها را برای دستیابی به همافزایی مدیریت کرد؛ یعنی آنها با فعالیت در کنار یکدیگر ارزش بیشتری را نسبت به فعالیت به صورت مستقل ایجاد میکنند.
3. یک شرکت باید استراتژیهای بینالمللی را توسعه دهد.
4. مدیران باید ابتکارات کارآفرینی اثربخش را تدوین کنند.
تدوین استراتژی سطح کسبوکار: این سؤالات که شرکتها چگونه رقابت میکنند و از رقبا بهتر عمل میکنند، چگونه آنها به مزیتهای رقابتی دست مییابند و آن را حفظ میکنند در مرکز تدوین استراتژی قرار دارد. شرکتهای موفق در تلاش هستند تا زمینههایی را برای مزیت رقابتی ایجاد کنند. مزیت رقابتی از طریق رهبری هزینه یا تمایز و همچنین با تمرکز بر یک بخش محدود بازار یا بر کل صنعت به دست میآید.
تدوین استراتژی سطح شرکت: استراتژی سطح شرکت، گروه کسبوکارهای شرکت را مشخص میکند. استراتژی سطح شرکت دو سؤال را مطرح میکند: (1) در چه کسبوکارهایی باید رقابت کنیم؟ و (2) چگونه میتوانیم کسبوکارها را مدیریت و در بین کسبوکارهای مختلف همافزایی ایجاد کنیم؟
تدوین استراتژی بینالمللی: مدیران باید نه تنها در مورد مناسبترین استراتژی ورود بلکه در مورد چگونگی دستیابی به مزیتهای رقابتی در بازارهای بینالمللی تصمیمگیری کنند.
استراتژی کارآفرینانه و پویایی رقابتی: فعالیت کارآفرینانه با هدف ایجاد ارزش، موتور رشد اقتصادی است. برای دستیابی به ابتکارات کارآفرینانه باید فرصتهای مناسب شناخته شود و استراتژیهای اثربخش برای بهرهبرداری از این فرصتها تدوین شوند.
اجرای استراتژی
استراتژیها در صورتی که به درستی اجرا نشوند هیچ ارزشی ندارند. اجرای استراتژی شامل اطمینان از کنترل استراتژی مناسب و طراحی سازمانی است که روشهای مؤثر برای هماهنگی و یکپارچهسازی فعالیتهای درون شرکت و تأمینکنندگان، مشتریان و شرکا را ایجاد میکند. رهبری نقش اساسی برای اطمینان از تعهد سازمانی به تعالی و رفتاری اخلاقی دارد. همچنین باعث یادگیری و بهبود مستمر میشود و در ایجاد فرصتهای جدید به صورت کارآفرینانه فعالیت میکند.
کنترل استراتژیک و حاکمیت شرکتی: شرکتها باید دو نوع کنترل استراتژیک را اعمال کنند: نخست، کنترل اطلاعاتی ایجاب میکند که سازمانها به طور مداوم محیط را نظارت و پایش کنند و به تهدیدها و فرصتها پاسخ دهند. دوم، کنترل رفتاری شامل تعادل مناسب پاداشها و مشوقها و همچنین فرهنگها و محدودیتها است. علاوه بر این، شرکتهای موفق از حاکمیت شرکتی به صورت اثربخش استفاده میکنند.
طراحی اثربخش سازمانی: شرکتها باید ساختارها و طراحی سازمان متناسب با استراتژی داشته باشند. در محیطهای رقابتی که به سرعت در حال تغییر هستند، شرکتها باید اطمینان حاصل کنند که مرزهای سازمانی آنها- درون شرکت یا بیرون از آن- انعطافپذیر و نفوذپذیرتر هستند. غالباً، سازمانها برای بهرهگیری از قابلیتهای سایر سازمانها، اتحادهای استراتژیک ایجاد میکنند.
سازمان یادگیرنده و سازمان اخلاقی: رهبران، افراد را هدایت میکنند، سازمان را طراحی و توسعه میدهند و به تعالی و رفتار اخلاقی متعهد هستند. علاوه بر این، با توجه به تغییر سریع و غیر قابل پیشبینی محیط کسبوکار، رهبران باید یک سازمان یادگیرنده ایجاد کنند تا کل سازمان بتواند از استعدادهای فردی و جمعی بهرهمند شود.
پرورش کارآفرینی شرکتی: شرکتها باید به طور مستمر پیشرفت کرده و رشد نمایند و همچنین روشهای جدید برای بازسازی سازمان خود را پیدا کنند. کارآفرینی و نوآوری شرکتی، فرصتهای جدید را در اختیار شرکتها قرار میدهد؛ از این رو، باید استراتژیهایی تدوین شود که ظرفیت نوآورانه شرکت را ارتقاء بخشد.
سخن آخر
در این مقاله به بررسی مفهوم مدیریت استراتژیک پرداخته شده است. این مفهوم به عنوان تجزیه و تحلیل، تصمیمات و اقدامات یک سازمان به منظور ایجاد و حفظ مزیت رقابتی تعریف شده است. همچنین فرآیند مدیریت استراتژیک شامل سه مرحله تجزیه و تحلیل استراتژی، تدوین استراتژی و اجرای استراتژی است.
در مرحله تجزیه و تحلیل استراتژی شامل تجزیه و تحلیل اهداف آرمانی و عملیاتی سازمان، تحلیل محیط خارجی سازمان، تحلیل محیط داخلی سازمان و ارزیابی داراییهای فکری سازمانی. مرحله تدوین استراتژی شامل تدوین استراتژی سطح کسبوکار، تدوین استراتژی سطح شرکت، تدوین استراتژی بینالمللی و استراتژی کارآفرینانه و پویایی رقابتی است. در نهایت مرحله اجرای استراتژی شامل کنترل استراتژیک و حاکمیت شرکتی، طراحی اثربخش سازمانی، سازمان یادگیرنده و سازمان اخلاقی و پرورش کارآفرینی شرکتی است.
این مقاله به دنبال آن بود تا فرایند پیچیده مدیریت استراتژیک را به مراحلی سادهتر تبدیل کند تا از طریق آن بتوان آن را اجرا کرد. از این رو این مقاله زمینهساز طراحی و اجرای استراتژی هم در شرکتهای انتفاعی و هم در شرکتهای غیر انتفاعی است.
نوسان گیری در بورس چیست؟
به طور کلی، نوسان را میتوان تغییرات قیمت سهام در کوتاهمدت تعریف کرد و افرادی که در بازه زمانی کوتاهمدت کارکرده و از نوسان قیمتها بهره میگیرند، را نوسان گیر هستند. نوسان گیری نیازمند دانش و مهارت بالایی در زمینه تابلو خوانی و بازار خوانی است و هر سرمایه گذاری قادر به انجام این کار نیست. ممکن است گاهی اوقات بسیاری از سرمایهگذاران با ورود به بازار سرمایه و طمع سودهای کوتاهمدت، به دنبال نوسان گیری باشند اما طولی نمیکشد که متضرر میشوند و بخشی از سرمایه خود را از دست میدهند.
نوسانگیری یک نوع استراتژی معاملاتی محسوب میشود. در بازار بورس به نوسانگیری، سفتهبازی نیز میگویند. سفتهبازی در معنای کلی به معنای ورود به مبادلات دارای ریسک زیاد به امید کسب سود از نوسانات است. کسب سود میتواند بهطور مستقیم از نوسانات قیمتی یا سود تقسیمی شرکتها باشد. سفتهبازان کمتر توجهی به ارزش بنیادی شرکتها دارند و تنها روند قیمتی سهم را مدنظر میگیرند و بر اساس تحلیل تکنیکال و شناسایی حمایتها و مقاومتها اقدام به خرید سهم در کف و فروش آن در سقف مینماید.
برای کسب اطلاعات بیشتر با مشاوران بخش مشاوره بورس کارمنتو همراه باشید.
در یک تقسیمبندی کلی، نوسان گیران به دودسته تقسیم میشوند، افرادی که موج صعودی سهم را آغاز میکنند و افرادی که بر موج ایجاد شده سوار شده و روند را پیش میبرند. دسته اول، ابتدا شروع به خریدهای پلهای در سهم میکنند و وقتی اخبار مثبت سهم منتشر شد دسته دوم وارد سهم شده و سوار بر موج میشوند. به دنبال مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری معاملات این دودسته، قیمت سهم افزایش مییابد و صف خرید روی سهم تشکیل میشود. حال نوبت خروج دسته اول از سهم فرا میرسد و عرضه روی سهم افزایش مییابد. اگر بخت با دسته دوم نوسان گیر یار باشد و شرکت دلایل بیشتری جهت رشد قیمتی داشته باشد، روند صعودی، مدتی دیگر دوام مییابد و دسته دوم نیز میتوانند از نوسانات قیمت سود کسب کنند. در غیر این صورت، صعود سهم، پس از خروج دسته اول پایان یافته و دسته دوم با زیان مواجه میشوند. بدیهی است که دسته اول آگاهی مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری به شرایط نوسان گیری داشته و توانستند از این نوع معاملات سود کسب کنند.
معمولاً نوسان گیری در کدام حالت بازار انجام میشود؟
بازار دارای سه حالت صعودی، نزولی و خنثی میباشد. در بازار صعودی، مناسبترین استراتژی خرید و نگهداری است، در بازار نزولی اما بهترین اقدام، نظارهگر بودن و ورود در پایان روند نزولی و بهترین حالت برای نوسان گیری، بازار خنثی است. بدینصورت که در کف قیمتی سهم خریداری و در سقف فروخته شود .
چگونه می توان در بورس نوسان گیری کرد؟
نوسان گیری با استفاده از تحلیل تکنیکال
نوسان گیری با استفاده از تحلیل تکنیکالیکی از روش های نوسان گیری در بورس که در حال حاضر خیلی از معامله گران از آن استفاده می نمایند، تحلیل تکنیکال می باشد. به این صورت که معامله گران در این روش با بررسی نمودارها در بازه های زمانی کوتاه مدت سهمی را میخرند و بعد از چند درصد رشد قیمتی آن را خواهند فروخت.
برای مثال: خرید سهم در محدوده های حمایتی که به طور معمول با شانس بازار روبرو است می تواند یکی از این روش ها باشد. البته توجه نمایید که بعضی از نسبت ها در تحلیل تکنیکال برای نوسان گیری مناسب میتواند باشد که یکی از این نسبت ها ATR و یا اندیکاتور AVERAGE TRUE RANGE است.
نوسان گیری با استفاده از جو حاکم بر بازار
بعضی وقت ها مشاهده می کنید که منتشر شدن یک خبر باعث رشد و افزایش قیمت دست جمعی سهام یک گروه می شود در صورتی که ممکن است آن خبر در حد شایعه باشد. در این موقعیت و جو بازار می توانید هم زمان با انتشار خبر سهم را خریده و در یک موقعیت مناسب آن را بفروشید و سودی را شناسایی کنید .
نوسان گیری با استفاده از اطلاعات نهانی
اول با یک مثال شروع میکنم تصور کنید از طرف شخصی اطلاعاتی از وضعیت شرکت به دست شما میرسد که امکان دارد این خبر افزایش سرمایه یک شرکت یا افزایش سود شرکت یا… باشد .
حال ممکن است این خبر دست به دست بچرخد و باعث رشد سهام شرکت گردد. حالا ممکن است که شما به محض اینکه خبر سهم رسید آن سهم را خریده و در پایان ساعت معاملات هم با رشد قیمتی سهم آن را بفروشید و نوسان گیری کنید .
در حالت کلی نوسان گیری در سهم کار سخت و پیچیده ای است که نیاز به تجربه و مهارت فراوان دارد. امکان دارد بعضی اوقات با رعایت بعضی از اصول ذکر شده برای نوسان گیری، بتوانید سود های مقطعی کسب نمایید ولی توجه داشته باشید که این سودهای مقطعی امکان دارد مقدمه ای برای ضررهای بیشتر باشد .
به همین منظور توصیه میکنم که دربند فرصت های نوسان گیری در بازار نباشید و اهمیتی به وعده های این چنینی در بازار توسط افراد مختلف ندهید .
البته نباید از این موضوع غافل شد که نوسان گیری در سهم با استفاده از بعضی تکنیک های تابلوخوانی امکان دارد از سهم بازدهی مناسبی را در مدت زمان کوتاه به دست آورید.
نوسان گیری چه مشکلاتی ایجاد میکند؟
مهمترین موضوعی که در اثر نوسان گیری موردتوجه کلیه سهامداران قرار میگیرد، ایجاد حباب قیمتی است. چه بسا شرکتی به لحاظ عملیاتی، فعالیت مطلوبی نداشته و حتی زیان ده باشد، ولی صرفاً با شایعهای از سوی نوسان گیران یا بازیگران سهم، مورد اقبال قرار بگیرد و حباب قیمتی روی سهم شکل گیرد. پس از خروج نوسان گیران، قیمت سهم دچار ریزش شدید شده و سهم موردنظر به گوشهای رانده میشود. درواقع شرکت دارای ارزش غیرواقعی میگردد. از آنجایی که فرایند نوسان گیری، بازهی زمانی کوتاه دارد معمولاً برای سهامداران جذاب است و عدهای به طمع کسب سود وارد این فرایند میشوند که اگر مهارت و تجربه کافی نداشته باشند، نتیجهای جز ضرر برای آنها نخواهد داشت. با توجه به محدودیت نوسان قیمتی برای هر نماد و یکطرفه بودن بازار بورس تهران، نوسانگیری پی در پی، در بلندمدت، سود مطلوبی برای سهامدار به همراه نمیآورد و خرید سهمهای بنیاد محور و نگهداری آنها میتواند سودهایی به مراتب بالا برای سهامدار داشته باشد.
نکات مهم در نوسان گیری
یکی از مهمترین اشتباهاتی که نوسان گیران مبتدی با آن مواجه هستند، عدم مدیریت صحیح سرمایه و کم کردن میانگین خرید موقع نزول قیمتی است. در این حالت، نوسان گیر حد ضرری برای خود تعیین نکرده و وقتی قیمت سهم کاهش مییابد، مجدداً اقدام به خرید مینماید. این اقدام به مثابه فرورفتن در باتلاق نزول قیمتی است. این حالت معمولاً وقتی پیش میآید که عرضهها در سهم افزایشیافته و دسته اول نوسان گیر از سهم خارج میشوند. دسته دوم با خرید مجدد در سهم باقیمانده و مدام به زیان آنها افزوده میشود. نکتهی دیگری که به فرایند نوسان گیری لطمه وارد میکند، عدم کنترل هیجانات سهامدار است. یک نوسان گیر حرفهای، قادر است هیجانات خود را کنترل کند و از معاملات احساسی بپرهیزد و اگر سود موردنظر محقق نشد، در بهترین نقطه از سهم خارج شود. همچنین وی باید قادر باشد، تمرکز خود را در معاملات بکار گیرد و در هر قیمتی وارد سهم نشود. از آنجایی که درصد سود در این استراتژی محدود است، لذا نوسانات صدم درصد نیز برای نوسان گیر اهمیت دارد. گاهی اوقات، برای کسب حداکثر سود، لازم است نوسان گیر کل تایم معاملاتی، سهمی را رصد کند تا بتواند در نقطهی مناسب وارد یا خارج سهم شود. بنابراین محدودیت زمانی هم گاهی برای نوسان گیر، مطرح میشود.
سخن پایانی
در این مطلب به چگونگی نوسان گیری بورسی و نکات پیرامون آن اشاره کردیم و انواع روش های نوسان گیری در بازار بورس را نیز بیان کردیم. حال اگر در این حوزه به ابهام و یا سوالی برخوردید، بهتر است که با مشاوران و متخصصان آن در اپلیکیشن و یا وبسایت کارمنتو همراه شوید.
اعتماد به ناخدای استراتژی
مترجم: مهدی نیکوئی منبع: European Business Review : تحولات و تلاطمهای بازارهای امروزی به بیشترین حد تاریخی خود رسیدهاند. مسائلی مانند ظهور هر روزه فناوریهای جدید، تغییر سریع شیوههای تجارت و فعالیت، بروز بیماریهای فراگیر مانند کرونا، بحران مالی یا حتی تغییر در نظم جهانی اقتصاد و سیاست، موفقیت و بقای کسبوکارها را به خطر انداخته است. شرایط گاه به حدی متغیر و غیرقابل پیشبینی میشود که شرکتهایی با سابقه چند دهه فعالیت موفق، مجبور به اعلام ورشکستگی میشوند. در چنین محیط متلاطمی، گاه حضور یک مدیر استراتژی توانمند، میتواند اندکی ثبات به مجموعه تزریق کند و مانند ناخدایی ماهر، شرکت را به سمت آرامش ببرد.
در این مقاله، نویسندگان به ارائه رویکردی گام به گام برای شناسایی موثرترین و توانمندترین مدیران استراتژی اقدام کرده و شیوه کسب بیشترین بهره از آنها را تشریح میکنند. پیشنهادهای آنها، ناشی از بررسی استراتژیهای بیش از ۵۰ شرکت و مصاحبه با مدیران عامل و مدیران ارشد آنها است.
در سالهای اخیر، شرکتها اقدامات ارزشمندی برای توسعه، اشتراکگذاری، اجرای استراتژی و سنجش عملکرد آن انجام دادهاند. اما مشکل آنجا است که هیچ دستورالعمل روشنی برای انجام این اقدامات وجود ندارد. مدیران استراتژی، اغلب مسوولیتهای روتین کمتری نسبت به سایر مدیران ارشد شرکت دارند. هرچند آنها فرآیندهای برنامهریزی سالانه را مدیریت میکنند، به طور معمول یک شغل تمام وقت ندارند؛ شرکتها هم برنامههای استراتژیک خود را هر سال متحول نمیکنند و بخشهای زیادی از این برنامهها به روال سابق باقی میماند. از طرفی در راس هرم تدوین استراتژی شرکتها، مدیرعاملی وجود دارد که مهارتها و تجربیات گرانبهای او میتواند در جهان غیرقابل پیشبینی و پر از تغییر امروز، کارآیی فراوانی داشته باشد.
آنطور که دادهها نشان میدهد، مدیران مسوول استراتژی، وظایف مختلفی را باید انجام دهند. به عنوان مثال، نظرسنجی سال ۲۰۰۸ موسسه اکسنچر (Accenture) نشان داد که به طور متوسط، مدیران استراتژی مسوولیت ۱۰ فعالیت مختلف را به عهده دارند؛ در همین حال، ۲۵ درصد از آنها مسوول ۱۷ یا تعداد بیشتری فعالیت بودند. یکی از مشکلات بزرگ، انعطافپذیری و گستردگی فعالیت مدیر استراتژی است و به همین دلیل مدیران عامل، نمیتوانند به راحتی مناسبترین فرد را برای این پست انتخاب کرده و از عملکرد عالی او مطمئن شوند. مدیر استراتژی باید چنان وظایف دشواری را انجام دهد که حتی مدیران ارشد کارکشته و با استعداد هم به راحتی از عهده آنها برنمیآیند. مدیران استراتژی باید مجموعه کاملی از مهارتهای مرتبط با تدوین استراتژی، دانش فنی صنعت و مهارت ایجاد ارتباط نزدیک با مدیران ارشد را داشته باشند. پیدا کردن هر کدام از این مهارتها، به تنهایی هم کار آسانی نیست. با توجه به آنکه شخصیت این مدیران هم باید نوع خاصی باشد و توانایی اظهار و انتقال واضح پیامها را داشته باشند، کارِ شناسایی و استخدام آنها دشوارتر از همیشه میشود. مدیران عامل هم به طور معمول زمانی مدیران استراتژی را به کار میگیرند که نیاز باشد؛ از این رو، بخش عمدهای از کارهای این مدیران پرکار هم فعالیتهای اضطراری مبتنی بر چالشها و فرصتها هستند. چند مورد از مدیران عامل و مدیران استراتژی که ما با آنها مصاحبه کردیم، برایمان توضیح دادند که چگونه تغییر شرایط محیطی و تغییر چالشهای پیش روی شرکتها (به عنوان مثال، زمانی که تمرکز شرکت از رشد به سمت افزایش حاشیه سود میرود یا با ورود یک رقیب تازهوارد و قدرتمند مواجه میشود)، باعث اخراج مدیران استراتژی میشود. این ویژگی، یکی از ویژگیهای مشترک مدیران استراتژی و مدیران عامل است که آنها را از سایر مدیران ارشد متمایز میسازد. به عبارت دیگر، نوسانهای محیطی، بیش از همه، منجر به اخراج و استعفا در پستهای مدیریت عاملی و مدیریت استراتژی میشود.
در مطالعاتی که از سال ۲۰۱۱ به بعد روی شغل مدیران استراتژی انجام شده (مانند پژوهش دانشگاه سنت گالن و رونالد برگر)، مشخص شده است که از هر ۷ مدیر استراتژی، یک نفر از آنها در نهایت مجبور به نوشتن نامه استعفا میشوند. این رقم با رقم استعفای اجباری مدیران عامل که یک مورد از ۶ نفر بوده است (در سال ۲۰۱۶)، شباهت بسیاری دارد. تنها یکسوم مدیران استراتژی بیش از ۳ سال به کار خود ادامه میدهند و تنها ۱۰درصد از آنها میتوانند بیش از ۵ سال در یک شرکت دوام بیاورند. بنابراین اکثر مدیران استراتژی، نمیتوانند آنقدر در شرکت خود باقی بمانند که نتیجه تلاشهایشان را ببینند. در پژوهش ما، مشخص شد که یک نفر از هر ۵ مدیر استراتژی نتوانستهاند هیچ اثری بر شرکت خود بگذارند یا توسط تیم مدیریت عالی شرکت کنار گذاشته شدهاند.
پژوهش ما نشان میدهد که برای موفقیت، هر مدیر استراتژی نیاز به قابلیتهایی دارد تا بتواند نقشی در به سرانجام رسیدن کارهای شرکت خود داشته باشد. هر چند این سخن واضح به نظر میرسد، معنایش میتواند آن باشد که مناسبترین فرد برای تصدی این پست، ممکن است حتی تجربهای در زمینه استراتژی نداشته باشد.
رزومه و تجربه مدیران در حوزه استراتژی، کار انتخاب آنها را آسانتر میکند و مدیران عامل با اطمینان بیشتری دست به انتخاب میزنند، اما موفقیتها یا شکستهای گذشته آنها، لزوما در آینده تکرار نمیشوند. با این حال، هنوز توافق روشنی بین کارشناسان در مورد رزومه مورد نیاز مدیران استراتژی به دست نیامده و نمیتوان به وضوح در این باره صحبت کرد که چه کسانی برای انتخاب به عنوان مدیر استراتژی یک شرکت، کارآیی بالاتری خواهند داشت.
ما با ۵۵ مدیر استراتژی، مدیرعامل و مدیر مالی مصاحبه کردیم تا نظر آنها را در مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری مورد شیوه مناسب انتخاب یک مدیر استراتژی و عوامل موثر در احتمال موفقیت آنها بدانیم.
دریافت بهترین عملکرد از مدیر استراتژی
پژوهش ما حاکی از آن است که موفقیت مدیر استراتژی، بستگی به انطباق مهارتهای او با شرایط دارد. برای رسیدن به این موفقیت و انتخاب شایستهترین فرد برای مدیریت استراتژی، میتوان در دو مرحله به بررسی بهترین گزینهها پرداخت. در مرحله نخست باید به این موضوع توجه داشت که بهترین گزینه مدیریت استراتژی یک شرکت باید انطباق مناسبی با سه مولفه شرکت داشته باشد، بتواند برنامهها و اهداف استراتژی شرکت را به بهترین نحو اجرا کند، مهارتهایش با مهارتها و توانمندیهای سایر مدیران ارشد شرکت انطباق داشته باشد و توانمندیهایشان نیز مناسب شرایط و محیط فعالیت شرکت باشد. در مرحله دوم، مدیرعامل باید بیشترین تلاش را برای انطباق فرد منطبق شده با شرکت انجام داده و باعث شود که او همزمان با تغییرات شغل و محیط فعالیت شرکت، خود را بهروز کند.
در گام نخست، گفته شد که مدیر استراتژی باید بتواند برنامهها و اهداف شرکت را به خوبی به سرانجام برساند. هر چند این موضوع واضح به نظر میرسد، معنایش آن است که ممکن است گاهی موفقترین مدیر استراتژی سالهای گذشته یا یک شرکت دیگر، مدیر استراتژی موفقی برای امروزِ شرکت ما نباشد. به عنوان مثال، مدیر استراتژی شرکت بینالمللی وودافون (Vodafone) از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۶، وارن فاینگلد بود که توانست شرکت خود را از طریق مالکیت و ادغام به موفقیتهای بزرگی در عرصه جهانی برساند. او توضیح میدهد: «ما از طریق ۳۰۰ میلیارد دلار تملک و ادغام توانستیم فعالیتهای خود را به اروپا، هند و آفریقا گسترش دهیم.» فاینگلد، با آنکه توانست در تدوین استراتژی و رساندن شرکت وودافون موفق عمل کند، تحصیلات یا تجربه تدوین استراتژی نداشت و پیش از آن در حوزه سرمایهگذاری بانکهای گلدمن ساکس و یواسبی فعالیت کرده بود.
برای آنکه چنین تجربه موفقی را بتوان در شرکتهای دیگر هم تکرار کرد، نیاز است که پیش از انتخاب مناسبترین فرد به عنوان مدیر استراتژی شرکت، مشخص شود که مهمترین وظایف او چه خواهد بود. او چه کارهای توسعهای را باید انجام دهد، چه کارهای اجرایی را باید به پیش ببرد، در چه فعالیتهای عملیاتی و تولیدی نقش داشته باشد و بر چه مواردی نظارت کند؟ زمانی که این موارد مشخص شد، میتوان تصمیم گرفت که فرد مدنظر باید چه توانمندیها و مهارتهایی داشته باشد. (به این صورت، در فرآیند انتخاب مناسبترین مدیر استراتژی، به طور خودکار سراغ فردی نمیروید که سابقه کار در حوزه استراتژی را دارد یا در گذشته به موفقیتهایی دست یافته است.)
به عنوان مثال، اگر کار و وظایف مدیر استراتژی شرکت شما ایجاب میکند که او بیش از همه بر توسعه کسبوکار، مدیریت تغییر یا تدوین استراتژیهای بهتر برای کسبوکار متمرکز شود، به ترتیب نیاز است که افرادی با تخصص مالکیت و ادغام (مانند مدیر استراتژی وودافون، وارن فاینگلد) و مدیریت خطوط تولید (مدیر استراتژی شرکت اچپی، محمدعلی، پیش از فعالیت در این شرکت، سابقه مدیریتعاملی داشت) را مدنظر قرار دهید. حتی گاهی میتوان به بررسی این موضوع پرداخت که آیا امکان ایجاد یک تیم مشاوره داخلی وجود دارد یا خیر؟ (چند نفر از مدیران استراتژی مصاحبه شده در استراتژی ما، پیش از پذیرش شغل جدید خود، در شرکتهای جهانی مشاوران فعالی بودهاند.)
گاهی اوقات، ممکن است یک شرکت، متوجه شود که دسترسی به یک مدیر استراتژی بسیار توانمند و متمایز دارد که از مهارتهای منحصربهفردی بهرهمند است و میتوان حتی یک پست مدیریتی جدید برای او ایجاد کرد یا شرایط شرکت را برای بیشترین انطباق با او تغییر داد. چنین وضعیتی را حتی در خارج از فضای مدیریت استراتژی نیز میتوان مشاهده کرد. به فوتبال فکر کنید. در دنیای امروز، بازیکنان گاهی مانند پیچ و مهرههایی هستند که در خدمت تاکتیک تیمی قرار میگیرند و به ندرت اجازه استفاده از تکنیکهای فردی خود را پیدا میکنند. با این حال، برخی از تیمهای فوتبال مانند آرژانتین، برزیل یا پرتغال را میتوان مشاهده کرد که به قدری بازیکنان مطرح آنها توانمند هستند که سرمربی تصمیم میگیرد تمام تیم را براساس قابلیتها و توانمندیهای آنها بازطراحی کند.
در دنیای مدیریت نیز، فردی مانند ریک میلز را میتوان مشاهده کرد که بیش از ۲۰ سال، مدیر استراتژی شرکت داروخانههای زنجیرهای والگرینز بوتز آلیانس (Walgreens Boots Alliance) بوده است. او در ابتدا به استخدام شرکت درآمد تا بتواند زمینه ادغام دو شرکت بوتز و آلیانس را فراهم کند. اما استفانو پسینا، مدیرعامل شرکت مشاهده کرد که ریک میلز، به تدریج مهره ارزشمندتری در شرکت میشود و یکی از ستونهای اصلی تیم مدیریت ارشد شرکت است. او مجموعه منحصربهفردی از دانش و اطلاعات داشت. شرکت را به خوبی میشناخت و نسبت به تمام امور آن تسلط داشت، از زیر و بم داروسازی و خردهفروشی دارو اطلاع داشت و در نهایت مهارتهای ارتباطی خوبی داشت و میتوانست با مدیرعامل و سایر مدیران ارشد هم به خوبی همکاری کند. این ویژگیها باعث شد تا نفوذ میلز در شرکت به شدت افزایش یابد و عملا تبدیل به مشاور و معاون مدیرعامل شود. با اتکا به توانمندیهای او که زمانی، تنها یکی از کارکنان والگرینز بوتز آلیانس بود، شرکت توانست بازار فروش خود را به دو طرف اقیانوساطلس گسترش دهد.
منحصربهفرد بودن مهارتهای مدیران استراتژی، تنها عاملی نیست که باید به آن توجه کرد. گاهی نیاز است تا مهارتها و توانمندیهای او بتواند مکمل مهارتها و توانمندیهای تیم مدیریت ارشد شرکت باشد. این ویژگی باعث میشود تا چالشها و فرصتها پدید آید. به عنوان چالش، باید به این موضوع اشاره کرد که در صورت باور مدیرعامل به اینکه تیم کنونی مدیریت ارشد شرکت، کامل بوده و نقصی ندارد، دیگر جایی برای مدیر استراتژی باقی نمیماند که بخواهد تفکرات و نگرشهای جدیدی را به مجموعه تزریق کند. آنطور که سیمون باکس، مدیر مالی استیو جابز توضیح میدهد، جابز در زمان هدایت شرکت پیکسار، مدیر استراتژی استخدام نمیکرد و باور داشت که مدیران ارشد شرکت، تمام مهارتها و توانمندیهای کافی برای انجام امور شرکت را دارند. این نگاه به این نتیجه میانجامید که فرد جدید، نمیتواند ارمغانی برای شرکت داشته باشد. باکس ادامه میدهد: «استیو جابز به دانشهای بسیار دقیق و خاص ارزش میداد؛ نه مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری توانایی تحلیل و تفکر مشاورگونه. من هم به این دلیل توانستم به او کمک کنم که مدتی را در لسآنجلس در فاکس استودیوز کار کرده بودم.»
اما باید به زمینه کاری شرکت هم توجه کرد. فارغ از محیط داخلی و کارهای روتین شرکت، مدیر استراتژی زمانی موفق خواهد بود که بتواند خود را با زمینه کار و محیط فعالیت شرکت نیز انطباق دهد. چندین مساله در این زمینه اثرگذار خواهند بود. به عنوان مثال، شرکتهای خانوادگی ممکن است ترجیح دهند که یکی از اعضای خانواده و فامیل را به عنوان مدیر استراتژی خود به کار بگمارند. در چنین شرکتی ممکن است حتی یک مدیر غریبه توانمندتر هم نتواند عملکردی مشابه داشته باشد. گاهی ممکن است فضای کار شرکت به قدری فنی و مهندسی باشد که استخدام یک مهندس، کمک بیشتری در ارتباط با دیگران و ایجاد روابط کاری بکند. مدیر عامل هم ممکن است انتظارات و گرایشهای رفتاری خاصی داشته باشد که بر ویژگیهای مورد نیاز فرد مناسب برای تصدی پست مدیریت استراتژی اثر بگذارد. در نهایت، شیوه رقابت سایر رقبا و تحول و پویایی محیط، تعیین میکند که شخصیت و مهارتهای مدیر استراتژی چه باشد. به عنوان مثال، شرکتهای فعال در حوزه الکترونیک با پویایی و تغییرات بسیار شدیدتری نسبت به شرکتهای فعال در حوزه غذایی مواجه هستند و این مساله نیز بر مناسبترین گزینه تصدی مدیریت استراتژی آن اثر میگذارد؛ چرا که مدیران استراتژی آنها باید تغییرمحور، ریسکپذیر و شیفته نوآوری باشند، نه کارآییمحور و تثبیتکننده شرایط.
سهام بلند مدت یا کوتاه مدت بخریم؟
سرمایه گذاری بلند مدت بهتر است یا کوتاه مدت این سوال اصلی سرمایه گذاران اغلب تازه وارد به بورس است. با خرید سهام بلند مدت یا کوتاه مدت در بازار بورس، شما در بازار سرمایه ایران سرمایه گذاری کرده اید ولی رویکردی که باید اتخاذ کنید، به صورت کلی برای هر کدام از این استراتژی های زمانی، متفاوت است. حال سوال اصلی اینجاست که سهام بلند مدت یا کوتاه مدت برای ما مناسب تر است؟ در این مطلب ابتدا به تفاوت خرید سهام بلند مدت یا کوتاه مدت در بورس اشاره می کنیم و سپس نکاتی را خواهیم گفت که بتوانید با توجه به شرایطی که در حال حاضر دارید، بهترین استراتژی زمانی را برای خود اتخاذ کنید، پس تا انتها همراه ما بمانید.
سهام بلند مدت یا کوتاه مدت
تفاوت سرمایه گذاری کوتاه مدت و بلند مدت بسیار زیاد است؛ برای این که این موضوع را بیشتر درک کنید یک مثال برایتان می آوریم؛ شما در صورتی که بخواهید به صورت کوتاه مدت در بورس ایران سرمایه گذاری کنید، به فاکتورهای مختلفی مثل خرید در کف قیمتی و فروش در سقف قیمتی، تحلیل تکنیکال، در نظر گرفتن شرایط جوی بازار در کوتاه مدت و مواردی اینچنینی باید توجه کنید ولی اگر بخواهید به صورت بلندمدت در بورس سرمایه گذاری نمایید، به مواردی مانند تحلیل بنیادی یا همان فاندامنتال، پیش بینی آینده بازار بورس و شاخص کل، وضعیت اقتصادی کشور، شرایط تورمی، نرخ بهره و سود بانکی، شرایط بازارهای مالی موازی برای سرمایه گذاری و مواردی از این دست باید توجه نمایید.
پس فکر می کنم متوجه این شده باشید که مسیر سرمایه گذاری کوتاه مدت در بورس به شرق می رود و مسیر سرمایه گذاری بلندمدت به غرب، بنابراین باید استراتژی خود را پیش از اقدام به سرمایه گذاری تعیین کنید و ببینید که با توجه به شرایطی که دارید، قصد دارید در چه بازه زمانی در بورس سرمایه گذاری کنید و در قدم بعدی می توانید ببینید که برای سرمایه گذاری در آن بازه زمانی، چه فاکتورهایی را باید رعایت کنید و چه مواردی را باید در نظر داشته باشید، پس این طور می توان نتیجه گرفت که سرمایه گذاری کوتاه مدت یا بلند مدت در بورس به تصمیم شخصی شما وابسته است ولی پیش نیازهای هر کدام از این سرمایه گذاری ها یکسان نیست و برای موفق شدن در هر کدام از آن ها باید موارد مخصوص به هریک را مد نظر قرار دهید.
منظور از سرمایه گذاری کوتاه مدت و بلندمدت چیست؟
به این منظور که متوجه شویم در بورس سرمایه گذاری بلندمدت بهتر است یا کوتاه مدت باید ابتدا هر دو گزینه و مزایا و معایب هر یک را به خوبی بشناسیم. جالب است بدانید که سرمایه گذاری کوتاه مدت به سرمایه گذاری هایی می گویند که افق زمانی سرمایه گذار به صورت معمول زیر یک سال است. البته بعضی از افراد سرمایه گذاری کوتاه مدت مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری را دوره زمانی بسیار کمتر، به عنوان مثال کمتر از یک ماه در نظر می گیرند.
البته گروه دیگری از معامله گران روزانه هستند که به صورت معمول به نگهداری یک سرمایه گذاری برای کمتر از یک روز تمایل دارند. این گروه از تریدرها در ابتدای صبح، یک سهم را خریداری می کنند و پیش از اتمام ساعات معاملاتی روز، آن را به فروش خواهد گذاشت که در اصطلاح به این نوع ترید، نوسان گیری می گویند که یک استراتژی کاملا متفاوت نسبت به سرمایه گذاری کوتاه مدت یا بلندمدت دارد. البته باید در نظر داشته باشید که معاملات روزانه کار افراد خبره است و به مطالعه و تمرین بسیاری احتیاج دارد.
در مقابل به روشی که دید فرد برای نگهداری سهم بیشتر از یک سال باشد، سرمایه گذاری طولانی مدت می گویند. بعضی مواقع سرمایه گذار بلندمدت سهم را 5 سال، 10 سال یا حتی بیشتر نگهداری و از سود هر ساله آن استفاده می کند. آن چیزی که موجب می شود تا یک فرد استراتژی خود را بر مبنای سرمایه گذاری کوتاهمدت یا بلندمدت بچیند، افق زمانی مد نظر اوست که می تواند شرایط را کاملا شخصی سازی کند.
حتما برایتان جالب است : فوت و فن خرید سهام در بورس ایران
برای مثال چنانچه فردی قصد خرید خانه ای را در 10 سال آینده داشته باشد، افق زمانی او 10 ساله است. در سرمایه گذاری عوامل دیگری مثل میزان ریسک پذیری، میزان پیگیری و نظم مالی نیز در کنار افق زمانی حائز اهمیت می باشد. همچنین باید توجه داشته باشید که شما برای سرمایه گذاری خود باید هدف داشته باشید و لازم است که اهداف بلندمدت و کوتاه مدت شما در یک مسیر باشند.
بررسی روند سهام داری کوتاه مدت
وقتی که شما یک سهم را از چند روز تا چند هفته نگه می دارید، سهامدار کوتاه مدت هستید. از مزایای سهامداری کوتاه مدت کسب سودهای شارپی و سریع از الگوها است که البته با ریسک های مخصوص به خود نیز همراه می باشد. به صورت معمول سهامداران بسیار حرفه ای و همچنین سهامداران تازه وارد به صورت کوتاه مدت سهامداری می نمایند.
سهامداران مبتدی از ترس این که سرمایه خود را از دست ندهند، دائما برای انجام معاملات متوالی اقدام می کنند و اغلب هم با مشکل روبرو خواهند شد. البته این لازمه پیشرفت است و شما بدون آزمون و خطا و کسب تجربه در بورس قادر به دستیابی به موفقیت نخواهید بود. دقیقا عکس سهامداران تازه وارد سهامداران حرفه ای دست به خرید کوتاه مدت می زنند، هدف سهامداران حرفه ای و معامله گرها از این کار و سبک معامله کسب بیشترین سود در کمترین زمان ممکن می باشد.
به صورت معمول در بازارهای پرنوسان و نزولی خریدهای کوتاه مدت خیلی ساده نیست، چرا که برای این که الگو روند خود را بیابد و به سودآوری دست یابد، نوسان های زیادی را رقم می زند و سرمایه شما با نوسانات بسیاری مواجه خواهد شد. لذا همان طور که مشخص است این سبک از معامله با ریسک زیادی همراه است و در عین حال می تواند سود بسیار خوبی را نیز برای شما به همراه داشته باشد. در این سبک از سهامداری شما درگیر باز و بسته شدن سهم ها و خواب سرمایه نخواهید شد.
سرمایه شما به صورت پیوسته در مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری گردش خواهد بود و سهامداران کوتاه مدت از افزایش سرمایه ها و مجامع دوری خواهند کرد، چرا که گردش سرمایه را دوست دارند و به دنبال این هستند که سرمایه خود را سریعا زیاد کنند. جالب است بدانید که از ضعف های این سبک از سهامداری استرس زیاد و لزوم آن وقت گذاشتن پیوسه در طول روز پشت پلتفرم های معاملاتی است. بدین معنی که شما باید دائما نوسانات قیمت را رصد کنید تا بتوانید سود خوبی را از این طریق کسب کنید.
حتما برایتان جالب است : سهام های مناسب برای نوسان گیری
در این سبک سهامداران به دنبال سیگنال های کوتاه مدت، لحظه ای، کلیدی و انفجاری می گیردند. البته که پیدا کردن این سیگنال ها آسان نیست و لزوم آن رصد دائم سهم ها و وقت گذاری زیاد است از طرفی امکان شکست خوردن معاملات شما و عدم صعود الگوها نیز وجود خواهد داشت که خود ترمزی بر کسب سود و درآمد برای شما خواهد بود.
بررسی روند سهام داری بلند مدت
در این شیوه شما سهم را به مدت 6 ماه تا 1 سال و حتی بیشتر نگه خواهید داشت. اصلی ترین ضعف این شکل از سهامداری رشد کم سرمایه شما نسبت به زمان است! در واقع به زبان ساده تر فرض کنید سهم شما در بازه زمانی 1 ماهه 30 درصد سود به دست آورده اید و در مدت زمان 3 ماه 60 درصد و در مدت زمان 6 ماه 90 درصد و در ۶ ماه بعد تنها ۶۰ درصد سود به دست آورده اید.
با نگهداری سهم به مدت 1 سال تمام این نوسانات شامل حال شما می شود و خواب سرمایه نیز دارید. سهامداری بلندمدت برای کسانی که سرمایه زیادی دارند و همچنین برای افرادی که تحلیل تکنیکال نمی دانند و تنها به دید یک بازار سرمایه گذاری به سهم نگاه می کنند، می تواند گزینه مناسبی به حساب آید.
در این سبک از سهامداری رفته رفته به سودی که مد نظر دارید دست پیدا خواهید کرد و خبری از کسب سود با سرعت بالا نیست. از استرس و هیجان و درگیری ذهنی خبری نیست و به هیچ عنوان نیاز نیست هیچ وقتی را برای سهامداری و رصد پیوسته مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری بازار اختصاص دهید. آدم های صبور و خوش بین به آینده بازار بیشتر می توانند این سبک از سهامداران را تحمل کنند و از آن استفاده کنند.
تفاوت سرمایه گذاری کوتاه مدت و بلند مدت
کسانی که با افق زمانی کوتاه مدت به معاملات نگاه می کنند، این هدف را با خرید سهم در قیمت پایین و فروش در قیمت بالاتر انجام می دهند. برای این کار، یک سهم را در زمان هایی که قیمت آن کم تر از ارزش ذاتی و بنیادی است، می خرند و وقتی که قیمت سهم، بعد از گذشت چند روز یا چند هفته یا حتی چند ماه، افزایش یافت و وارد سود شد آن را به فروش خواهند رساند. البته این روش به این سادگی ها هم که به نظر می رسد نیست و پیچیدگی های مخصوص به خود را داراست.
حتما برایتان جالب است : سرمایه گذاری در بورس – از صفر تا صد بورس
در حقیقت شما فقط با آگاهی نسبت به بازار و داشتن زمان بندی صحیح قادرید در کوتاه مدت برای انجام معامله سودآور اقدام کنید. زمان بندی صحیح یعنی دقیقا وقتی که سهم در کم ترین قیمت است آن را بخرید و دقیقا در بالاترین قیمت آن را به فروش برسانید. در این بین چنانچه سهم را سریع بفروشید، سود بالقوه از کفتان خواهد رفت و چنانچه برای فروش دیر اقدام کنید، این امکان وجود دارد که اصل پول خودتان را نیز از دست بدهید. تریدرهای حرفه ای، با تسلط بر مفاهیم تحلیل تکنیکال، این روند زمانی را محاسبه و قیمت آینده سهم را مورد پیش بینی قرار می دهند.
البته بعضی اوقات این طوری می مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری شود که سهام در روند مورد انتظار حرکت نخواهد کرد که در این حالت نیز استراتژی تریدر است که حکم به نگهداری یا فروش سهم در زیان می دهد. نکته حائز اهمیت دیگر که در معاملات کوتاه مدت باید در نظر داشته باشید، تعدد معاملات و هزینه کارمزد آنهاست. تریدرهای کوتاه مدت در روز با تعداد زیادی سهم سروکار دارند که چنانچه حتی کارمزدهای تخفیفی نیز شامل حال شان بشود، باز هم پرهزینه خواهد بود. حال در سرمایه گذاری بلندمدت به این دلیل که معاملات به مدت طولانی حفظ می شوند، سرمایهگذار کارمزد معاملاتی به مراتب کم تری را پرداخت خواهد کرد.
با این وجود که خرید و فروش های کوتاه مدت می تواند برای افرادی که به روش آن مسلط هستند بسیار سودده باشد، ولی بیشتر سرمایه گذاران با تجربه استراتژی بلندمدت را بیشتر مورد استفاده قرار می دهند و یا به صورت ترکیبی از این استراتژی های معامله استفاده می کنند. به گفته وارن بافت که یکی از ثروتمندترین افراد جهان در حوزه بورس به حساب می آید؛ بهترین مدت زمان نگهداری سهم، نگهداری آن برای همیشه است.
روش کار وارن بافت بدین شکل بود که نوسانات بازار را به عنوان فرصتی برای خرید می دید و از طریق خرید و حفظ بلندمدت سهام شرکت های بنیادی و قوی، توانست ثروت بسیار زیادی از سرمایه گذاری در بورس کسب کند. با توجه به این موضوع می توان گفت که سرمایه گذاری طولانی مدت در شرکت هایی که از رشد پایداری برخوردار هستند، به نسبت شرکت های نوپا گزینه مناسب تری به حساب می آید، چرا که این سرمایه گذاری ریسک کمتری برای شما به همراه خواهد داشت.
به علاوه شرکتی که در گذشته سود نقدی مناسبی ساخته است و به صورت منظم این سود در حال افزایش است، مطمئنا گزینه مناسب تری برای سرمایه گذاری در طولانی مدت به حساب می آید. سرمایه گذاران بلندمدت به منظور شناسایی بهترین سهام ها، روش تحلیل بنیادی را مورد استفاده قرار می دهند و با بررسی گزارش ها و صورت های مالی شرکت ها، مناسب ترین گزینه را انتخاب می کنند.
امکان سرمایه گذاری همزمان با این دو رویکرد وجود دارد؟
بله؛ نه تنها قادرید همزمان از هر دو نوع افق زمانی سرمایه گذاری استفاده کنید، بلکه توصیه ما هم این است که حتما این کار را انجام دهید! در حقیقت اهداف بلندمدت و کوتاه مدت شما باید در یک مسیر باشند. اهداف کوتاه مدت بیشتر در دسترس هستند، ولی بایستی با اهداف بلندمدت شما در یک مسیر باشند. این طور فرض کنید هدف بلندمدت شما جراح شدن باشد، برای این هدف بلندمدت شما باید از اهداف کوتاه مدتی مثل قبولی در کنکور و تخصص مورد علاقه تان بگذرید. در سرمایه گذاری هم می بایست همین اتفاق رخ بدهد.
اهداف بلندمدت شما را باید اهداف کوتاه مدت تری تشکیل دهرند که با هدف اصلی شما در یک راستا قرار داشته باشند و رسیدن به هدف اصلی را ساده تر نمایند. سرمایه گذاری های کوتاه مدت شما می تواند شامل اهدافی مثل سرمایه گذاری ازدواج، خرید جهیزیه و یا حتی خرید کالاهای اساسی لازم شما باشد. سرمایه گذاری های بلندمدت شما نیز می تواند خرید خانه، تحصیل فرزندان و یا بازنشستگی تان باشد.
به صورت کلی سرمایه گذاران را می شود به دو گروه کلی دسته بندی کرد؛ گروه اول کسانی هستند که صبر زیاد و نگاهی استراتژیک به سرمایه گذاری دارند که از نظر آن ها باید به یک سرمایه گذاری فرصت داد تا به شکوفایی برسد. به نظر آن ها 40 یا 50 درصد سود، خیلی زیادی نیست، بلکه چنانچه سرمایه گذاری درست و اصولی انجام شود، می تواند در عرض 10 سال مثلا 20 برابر رشد را تجربه کند. گروه دوم هم افرادی هستند که صبر کمتری دارند و نگاه کوتاه مدت تر آن ها موجب شده است مدت زمان کمتری را برای سرمایه گذاری در نظر بگیرند.
حتما برایتان جالب است : اصول تشکیل سبد سهام بهینه و سودده در بورس
این گروه از افراد معتقند که کمتر سرمایه گذاری را می توان یافت که در طول 10 سال 20 برابر شود و تمرکزشان بر اهداف کوچک و سرمایه گذاری های زود بازده است. البته که هر دو تفکر درست است، ولی در انتها این شما هستید که با توجه به شرایط زندگی خود، شخصیتتان و میزان پذیرش ریسکی که دارید، نوع سرمایه گذاری خودتان را تعیین خواهید کرد.
نتیجه گیری و کلام پایانی
در بورس به استراتژی هایی که فرد در آن افق زمانی کوتاه مدت و کمتر از یک سال را در نظر دارد، سرمایه گذاری کوتاه مدت و در مقابل به سرمایه گذاری که بازده آن بعد از گذشت چند سال محقق خواهد شد، سرمایه گذاری بلندمدت گفته می شود، لذا چنانچه بخواهیم بفهمیم که در بورس سرمایه گذاری بلندمدت مناسب است یا کوتاه مدت، باید ویژگی های شخصیتی و اهداف خودمان برای سرمایه گذاری را به دقت بررسی کنیم.
اما به صورت کلی روش های بلندمدت برای افرادی صبوری که نمی خواهند درگیر تحلیل های روزانه شوند و قصد دارند سرمایه خود را در طول زمان چندین برابر کنند مناسب است و در مقابل سرمایه گذاری کوتاه مدت برای افرادی مناسب است که زمان زیادی در اختیار دارند و می خواهند از سودهای کوچک و سرمایه گذاری های زودبازده استفاده کنند.
همان طور که ابتدای مقاله به شما قول دادیم، توضیح دادیم که سهام بلند مدت یا کوتاه مدت چیست و چه تفاوتی باهم دارند.
اگر دوست دارید بدانید امسال کجا سرمایه گذاری کنید، سود بیشتری به دست می آورید، مطلب کنترل هیجانات در بورس با روش های ساده میتواند در این خصوص شما را کمک کند.
اگر در مورد سرمایه گذاری کوتاه مدت یا بلند مدت در بورس سوال یا ابهامی دارید، در بخش دیدگاه ها از ما سوال کنید.
سرمایهگذاری در بازار سهام چه دستاوردهایی برای یک رهبر دارد؟
همه فکر میکنند که سرمایهگذاران موفق، افرادی با دانش بالای اقتصادی هستند؛ یعنی همه چیز را دربارهی مفاهیم و اصول اقتصاد از بر هستند و از نظر علمی کاملاً بر ترازنامهها، سود و زیان و … اشراف دارند. واقعیت این است که خیلی از افرادی که چنین دانشی دارند، اصلاً طرف سرمایهگذاری هم نمیروند و بیشتر بهعنوان مشاور و تحلیلگر بازار یا حسابدار فعالیت دارند. برای موفقیت در بازار سرمایهگذاری، دانستن اصول و مفاهیم لازم است اما به هیچ عنوان کافی نیست. درسهایی که تجربه و بازار در اختیار هر فرد میگذارند، ارزشی غیرقابل قیاس با سایر منابع آموزشی و علمی و… دارد.
خیلی از سرمایهگذاران هستند که بدون تجربهی کافی وارد بازار بورس و سرمایهگذاری میشوند و متأسفانه متحمل شکستهایی میشوند که حتی دلیل آن را بهخوبی نمیدانند. بهعنوان نمونهای از این ناکامیها، شخصی را در نظر بگیرید که سرمایهگذاری را با ۳۰ درصد از ثروت و سرمایهی خود در بازار شروع کرده است، همه چیز بهخوبی پیش میرود و شاخص بورس این سهام بهشدت رو به رشد است. بعد از گذشت مدتی، درحالیکه همه چیز کاملاً خوب پیش میرود، اتفاقی غیرمنتظره باعث میشود تا این سهام و سرمایهگذاری با افت شدید و غیرقابلباوری روبهرو شود.
درسهای سرمایهگذاری
شخصی سریعاً دست به اقدام میزند و سهم خود را با مبلغی بالاتر از قیمت خرید به فروش میرساند. روند رو به افول این سهام در بازار همچنان پیش میرود و سرمایهگذار اسبق ما از اینکه زود از مهلکه جسته است، احساس خوشحالی میکند؛ اما این خوشحالی دوام چندانی نمیآورد؛ زیرا پس از گذشت زمانی اندک، قیمت آن سهام بهشدت دستخوش تغییرات مثبت میشود و ارزش آن به ۵ برابرِ قیمت خرید افزایش مییابد. دیدید که حرکت عجولانه در سرمایهگذاری و بیتجربگی این فرد، کار به دستش داد و باعث شد تا فرصت بزرگ پیروزی و ثروتمند شدن را از دست بدهد. او همچنان در مناسبترین استراتژی سرمایهگذاری آپارتمانی معمولی زندگی میکند و با خود میاندیشد که برای موفق شدن باید چه میکرد؟
رهبری و جرئت اقدام کردن در سرمایهگذاری
رهبر نباید لزوماً از دلایل هر چیز آگاهی دقیقی داشته باشد. رهبر خوب کسی است که جرئت اقدام کردن و دل به دریا زدن دارد. این فرد میتواند در خلال مشکلات و ابهامات مدیریت اوضاع را به دست بگیرد. آنچه فرقی اساسی میان رهبری مؤثر و عادی ایجاد میکند؛ مدیریتِ مرزِ باریکِ میان دانش و اجراست. وارِن بافِت، رمز موفقیت خود را در رهبری و سرمایهگذاری اینطور عنوان میکند: «وقتی همه حریص و عجول هستند، بترسید و وقتی همه در ترس و نگرانی هستند، حریص و عجول باشید.»
تنها عدهی کمی هستند که به عمق معنای این نصیحت پی میبرند و این عدهی کم نیازی به این نصیحت ندارند، چراکه آن را از قبل بهعنوان استراتژی پیروزیشان بهکاربردهاند. در مثال قبلی، فرد سرمایهگذار باید کمی صبر به خرج میداد، در شرایط بحرانی خرید سهام را متوقف میکرد و منتظر گذر طوفانهایی میشد که اوضاع را تحت تأثیر قرار داده بودند. برای بقا و رشد باید مقاومت به خرج داد. همیشه لازم نیست که همرنگ جماعت بشوید و در هر مسیری که همه حرکت میکنند، قدم بردارید. در دنیای امروز و بهویژه در مورد استارتاپها نیز قضیه به همین صورت است؛ استراتژی همراهی با جمع شما را از فرصتهای رشد عقب نگه میدارد. اگر میخواهید موفق باشید و قواعد بازی را به نفع خود تمام کنید، باید جسور باشید، خطر کنید و متفاوت عمل نمایید.
خودتان را خوب بشناسید
تعدادی از سرمایهگذاران به سرمایهگذاری ارزشی اعتقاد و علاقه دارند. این دسته از افراد در بازار سهام به دنبال سهامی میگردند که کمتر از ارزش واقعی قیمتگذاری شده است و دیگران از این موضوع غافل ماندهاند. در حقیقت، این دسته از افراد نوعی سرمایهگذاری محافظهکارانه و بلندمدت صورت میدهند و برخلاف عموم که در بخشهای رو به رشد سرمایهگذاری میکنند، سرمایهگذاری ارزشی را برمیگزینند. معمولاً انتخاب با فرد سرمایهگذار است. برخی از سهامداران ترجیح میدهند تا درزمینهی فناوری سرمایهگذاری کنند و برخی دیگر سهام ابر شرکتها را انتخاب میکنند. آنچه مهم است، شناخت سلیقه و توانایی خود درزمینهی سرمایهگذاری است.
باید خود را خوب بشناسید و مسیرتان را مشخص کنید. برخی از سرمایهگذاران نیز مایل به سرمایهگذاری در بخشهایی نوپا با ظرفیت رشد بالا هستند. درهرحال، انتخاب شما هرچه که باشد، زمانی موفق خواهید بود که استراتژی خود را در سرمایهگذاری مشخص کنید، در آن خبره بشوید و به آن وفادار بمانید. اگر نقاط قوتتان را بشناسید و سعی بر رشد آنها داشته باشید، امکان رضایت و موفقیت شما بالاتر میرود. اگر ندانید که در اجرای چه استراتژیهایی موفق خواهید بود، موفقیت دندانگیری عایدتان نخواهد شد و نتیجهی کار چیزی جز فرسودگی شغلی و نارضایتی نمیشود.
از جمع آگاه باشید اما وارد حواشی نشوید
بازار مکانی پرسروصدا و مملو از حواشی مختلف است. اگر خود را درگیر شایعات و حواشی آن کنید، آرامش خود را از دست خواهید داد و احتمال اینکه بر پایهی مشتی شایعات زودگذر سرمایهگذاری کنید افزایش خواهد یافت، پس سعی کنید که سرتان در کسبوکار و زندگی خودتان باشد چراکه درغیراینصورت در طولانیمدت ضرر خواهید کرد. اگر اهل تماشای فوتبال باشید حتماً متوجه شدهاید که در ضربات پنالتی، دروازهبانها باید جهتی را برای گرفتن توپ انتخاب کنند. این شیرجهی اندک زمانی قبل از شوت توپ از جانب بازیکن حریف صورت میگیرد. کاملاً شهودی و مبتنی بر احساسات! تمامی محاسبات منطقی و عقلانی نشان میدهند که دروازهبان باید ثابت بایستد، اما اگر دروازهبان ثابت باشد و گلی به ثمر برسد، او باید به همه بابت این بیتحرکی جواب پس دهد.
بازار بورس هم دقیقاً به همین صورت است. همه سعی میکنند تا فعال به نظر برسند و اینگونه وانمود کنند که در روند امور تأثیرگذار هستند. بدین ترتیب شما در دنیایی از ایدههای لحظهای و بیاهمیت غرق میشوید و تنها به این دلیل که دیگران فکر میکنند این روند درستی است، انرژی خود را به هدر میدهید. پس شجاع باشید و خود را از این فضا دور نگهدارید، اینگونه شانس سرمایهگذاری مثبت برای شما دوچندان خواهد شد.
شناسایی علت و معلولها بهطور مداوم
بسیاری از وقایعی که در اطراف ما رخ میدهند، تصادفی هستند. تصادفی بودن به معنای عدم وجود ارتباط میان مؤلفههای مختلف رویداد است. در بازار بورس و سرمایهگذاری نیز وقایعی تصادفی رخ میدهند؛ اما تحلیلگران متعدد بعد از هر رشد و افول، شروع به داستانسرایی و تحلیلهای مختلف میکنند. در سازمانها نیز اوضاع به همین ترتیب است. همه، همواره به دنبال دستوپا کردن توضیحی بعد از وقوع رخدادها هستند. معمولاً هم نتایج خوب موجود در تحلیلها، حاصل زحمات یک فرد است و نتایج بد به شرایط نامطلوب بازمیگردد.
یافتن مداوم علت و معلولها تنها زمانی کارآمد است که بهصورت عقلانی و واقعی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند نه با دلیلتراشیهای بیمنطق و بیریشه. در قرون گذشته، جنگ و حوادث اینچنینی، بستر مناسبی برای ایجاد و بهکارگیری نظریههای مدیریتی پدید آورد و امروزه بازار و سرمایهگذاری مناسبترین محفل برای بهره بردن از این اصول و نظریههاست.
دیدگاه شما